بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 144186
کل یادداشتها ها : 107
نفست چقدر شبیه
مردمک چشمم
دودو ... می زند
ترسیده ای ؟
خسته ای شبیه خودم؟
و هراسان شبیه ثانیه ها
سنگین مثل دقیقه ها
وساعتها را...
راستی قولهایت را به چه قیمت به عبور زمان فروخته ای؟
من هنوز کنار رد پای گذشته ایستاده ام
خودم را به خواب نبودنت می زنم
چشمهایم چقدر چرت می زنند
...
میان لالائی حقیقت
...
کجای این نبودنها
به بودنم می خندی