بازدید امروز : 76
بازدید دیروز : 11
کل بازدید : 144860
کل یادداشتها ها : 107
نم نم گریه ی بارون روی گونه های خیس
تا تو این همه قشنگی گل خاطره بکارم
سوسوی فانوس راهم تاری اشکامو کم کرد
که همه نور چشمام بود تا که قلبو ره نمام کرد
دیدی اما تک ستارم قلبمو کند و با خودش برد
روحم از جسم پر کشیدش آرزومو با خودش برد
حالا تو همه ترانه هام اسمشو با ساز می خونم
تا باور من شه عشقش می بره روحم و جونم
یاد پاییز که می افتم عشق اون میاد تو چشمم
یاد اون قلبی که رفتش روح و جون و رگ و ریشم
یه چیزی اما تو حسم می گه اون هنوز نرفته
با این که قلبمو برده عشق و از یادش نبرده
آره اون هنوز همینجاست واسم تا ابد می مونه
آخه من عاشق عشقم که عشقم بی اون حرومه
حالا اون نشسته تو کنارم چون که من با عشقم
قلبشو ازش گرفتم تا که جاش بدم تو قلبم
گم می شه می ره می دونم که من از تو می نویسم