سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 86/9/17 ساعت 6:41 ع توسط محمد جعفر مهدیان


زمانى که کسى تو را ترک مى کند زمان گریستن است ، زمانى که مى فهمى تنها هستى تو تنها کسى هستى تنها کسى هستى که گریه خواهى کرد، وقتى که قلبت را مى شکنند زمان گریستن است. کنار غم نشسته ام و دل به روزهاى رفته بسته ام. کنار درد مانده ام چه تلخ و چه جان گداز است، اکنون که در گذر زمان ایستاده ام وآهنگ حزن انگیز جدایى درونم را مملوء از غم ساخته،بگذار گریه کنم.

بگذار یکبار دیگر آواى درون خسته ام را در شفافیت حباب اشکم در گلبرگ دوستی نشانم و حقیقت را در شبنم نگاهت بیفشانم. بار دیگر نگاهى به طبیعت انداختم ولى مثل همیشه چیزى و جز غم و اندوه و حسرت و جدایى نیافتم.

باز پاییز است. باز این دل از غمى دیرینه لبریز است. باز مى لرزد به خود شاخه هاى بید سرگردان. باز میریزد بر چهره ام باران ایمان.

خداوندا!پریشانم ،باز مى بینم که بیتابانه گریانم. باز پاییز است باز روز غم است. باز پاییز است و هنگام جدایى ها باز پاییز است و مرگ آشنایى ها.

آیا این تقدیر است که مى گرید به حال ما یا مائیم که مى خندیم به

(سرنوشت)

Welcome to www.Naghmeh.com

از زندگی فهمیدم که به هرنگاهی دل نبندم زیرا همه نگاها پیام آور عشق  نیستند همه نگاها معنی دوست داشتن نمی دهند وهمه نگاها بی ریا نیستند

دوستت دارم ای نازنینم



  



نوشته شده در تاریخ 86/9/1 ساعت 5:9 ع توسط محمد جعفر مهدیان


به تو سلام می کنم

در آن زمان که چشمهای غرق خواب

به روی جاده خیال تو را سواره می برد

به تو سلام می کنم

به یاد آن شبی که آسمان شهر ما

برای آن وداع آخرینمان شهاب را صدا نزد

به تو سلام می کنم

و در پگاه سرد آخرینمان

و آن زمان که لحظه ای به رفتنت نمانده بود

چه عاجزانه التماست می کنم

به تو سلام می کنم

چه رسم عاشقانه ای

من آن زمان که شاخه های غرق یاس و اطلسی

به یاد تو، گل نیاز می دهد

تو را نظاره می کنم

به تو سلام می کنم

چه عاشقانه می روی

دلم به یاد روزهای غرق انتظار، چه عاشقانه می طپد

چه دلبرانه می روی کنار برکه ی خیال

به آسمان چشم تو هزار بار مثل گل

سلام عاشقانه می کنم

به تو سلام می کنم

من این زمان به یاد اشکهای روز آخرینمان

به یاد التهاب قلب عاشقانمان

به اطلسی سلام بی کرانه می کنم

به تو سلام می کنم

هنوز هم دلم به یاد آن شب کنار جاده ها

به یاد گرمی دلت

چه انتظار عاشقانه می کشد و آن زمان

به تو سلام می کنم

وداع بی بهانه ات چه سخت بود آن زمان

به یاد لحظه ی طلوع دیدنت

سپیده به تو سلام می کنم

 



  



نوشته شده در تاریخ 86/8/22 ساعت 7:7 ع توسط محمد جعفر مهدیان


شباهنگام که زیر سقف آسمان به نظاره عظمتت می نشینم، دلم بسان پرنده ای تنها بال و پر می گیرد و روحم در اوج ابدیت به پرواز درمی آید، گویی تمام دنیا زیر بالهایم است.
* * *
همیشه با تو شاد بودم.
می خندیدم و به آغوشت پیوند می خوردم.
آغوش گرمت مطمئن ترین پناه خستگیهایم و دستان مهربانت آیه مقدس مهرورزی بود ولی اکنون دست نامهربان روزگار گل خنده را از لبانت به یغما برده است.
اما باز تو می توانی جوانه های امید را در دلم زنده کنی.
تو می توانی شاد باشی و با آغوش باز پناه دل خسته ام باشی.
* * *
تو رفتی و پس از رفتنت قلب من چه عاجزانه در غم تنهایی خود گریست.
مرا ببخش که قلب کوچکم توان درک تو را نداشت.
و مرا ببخش که با دستهای ناتوانم نتوانستم باری از روی شانه های خسته ات بردارم.
* * *
چشمانت به وسعت دریا بود و نگاهت زلال چون آب.
دستانت سخاوت ابر بود و صدایت ترنم باران.
تو ... که بودی که یکجا تمام واژه های آسمانی را در خود جمع کردی؟
بودنت زود گذشت و نبودنت را هنوز باور ندارم...
من به اندازه بی کرانگی آسمانها به مهربانیت معتقدم.
بیا ...
بیا در شریانهای زندگی جاری شویم.
بیا تا دستهای گرم خدا را در اوج لمس کنیم.
بیا تا ریشه های تنهایی را بخشکانیم و جوانه های عشق را در دلهایمان آبیاری کنیم.
* * *
اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهر دریا تو مرو


  



نوشته شده در تاریخ 86/8/18 ساعت 6:22 ع توسط محمد جعفر مهدیان


دوست من نمی دانم می دانی یا نه

که دلم باز هوای عشق کرده

می خواد بره سراغ کسی که سالها پیش

سالها پیش در کنارش بود

ولی نمی تونه از تو دست بکشه

خیلی زندگی براش سخت شده

باز هم نمی دونم چرا

چرا دوباره این فکر له سرم زده

می خوام راحت باشم

و باز نمی تونم

راحتی من فقط با تو معنی میشه

راحتی برای کسی که

طعم خوش زندگی رو نچشیده

چه ارزشی داره

کسی که تو زندگی

فقط یکی رو دوست می داشت

و اون دوستش نمی داشت

همیشه با یاد اون زنده بودم

آیا اون از من یادی می کنه؟

خیلی میخوام اونو یه بار دیگه ببینم

بهش بگم ای بی وفا

چرا منو تنها گذاشتی رفتی

رفتی و یادت و خاطراتت رو برام جا گذاشتی

نمی دونی دل من طاقت این همه درد رو نداره؟

آخه تا کی من در حسرت داشتن تو باشم

دوستت دارم دوستم که تو بودی تمام

امید زندگی من

هنوز هم به امید دیدن تو روزگار رو سر می کنم.

 



  



نوشته شده در تاریخ 86/7/28 ساعت 6:47 ع توسط محمد جعفر مهدیان


روزایی بود که من تنها بودم

تا تو امدی و من رو همراه شدی

تا کی بگم که تو  من رو با خودت بردی

وقتی تو اومدی من چی بودم

حالا که تو هستی من چی هستم

از تنهایی در اومدم و با تو همراه شدم

خیلی دلم تنها بود

با تو که بودم خیلی زندگی برام زیبا بود 

ولی چگونه تو توانستی من رو تنها بذاری ؟

این سوال چند وقته که تو ذهنم داره پر می زنه

نمی دونم دیگه به کی اعتماد کنم

دیگه دلم به کسی رضا نمیشه

همش تو رو صدا می کنه

دوست من کجایی که دل هواتو کرده

بیا ای مهربانم منو تنها نذار

 دوست داشتم تو زندگی با تو باشم

ولی چی کار کنم که دست روزگار

تو رو از من جدا کرده

هنوزم تو دلم این امید رو دارم

که تو می آیی

من رو با خود به شهر عاشقا می بری

وای از اون روزی که من بی تو بمونم

بدون اون روز دیگه پایان عمر منه

دوست من دوستت دارم

این رو به دوست عزیز و مهربانم تقدیم می کنم.



  




  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ