سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 86/8/22 ساعت 7:7 ع توسط محمد جعفر مهدیان


شباهنگام که زیر سقف آسمان به نظاره عظمتت می نشینم، دلم بسان پرنده ای تنها بال و پر می گیرد و روحم در اوج ابدیت به پرواز درمی آید، گویی تمام دنیا زیر بالهایم است.
* * *
همیشه با تو شاد بودم.
می خندیدم و به آغوشت پیوند می خوردم.
آغوش گرمت مطمئن ترین پناه خستگیهایم و دستان مهربانت آیه مقدس مهرورزی بود ولی اکنون دست نامهربان روزگار گل خنده را از لبانت به یغما برده است.
اما باز تو می توانی جوانه های امید را در دلم زنده کنی.
تو می توانی شاد باشی و با آغوش باز پناه دل خسته ام باشی.
* * *
تو رفتی و پس از رفتنت قلب من چه عاجزانه در غم تنهایی خود گریست.
مرا ببخش که قلب کوچکم توان درک تو را نداشت.
و مرا ببخش که با دستهای ناتوانم نتوانستم باری از روی شانه های خسته ات بردارم.
* * *
چشمانت به وسعت دریا بود و نگاهت زلال چون آب.
دستانت سخاوت ابر بود و صدایت ترنم باران.
تو ... که بودی که یکجا تمام واژه های آسمانی را در خود جمع کردی؟
بودنت زود گذشت و نبودنت را هنوز باور ندارم...
من به اندازه بی کرانگی آسمانها به مهربانیت معتقدم.
بیا ...
بیا در شریانهای زندگی جاری شویم.
بیا تا دستهای گرم خدا را در اوج لمس کنیم.
بیا تا ریشه های تنهایی را بخشکانیم و جوانه های عشق را در دلهایمان آبیاری کنیم.
* * *
اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهر دریا تو مرو






  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ