سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 89/4/3 ساعت 8:31 ع توسط محمد جعفر مهدیان


امشب،

 

در اندیشه باران خورده ام،

 

چه کسی قطره ها را می چیند و،

 

طراوتشان را، به لبان خشک بهانه هایم می بخشد؟

 

چه کسی؟

 

برترکهای خسته کوزه خیالم، مرهم آبی می کشد

 

شاید حادثه ای

 

کنده خیال او را، به ساحل تن من، رسانده است

 

نمی دانم

 

اما

 

دیگر فاصله ائی نمانده،

 

من در ژرفای احساس تو شنا میکنم،

 

تا فردا

 

که در گنجه خیال تو پنهان شوم

 

چه زیباست، این پنهان شدن و دیگر پیدا نشدن

 

همچو، بادبادک دست کودکی،

 

که در اوج  بی صدائی میرقصد

 

یا قایق کاغذی که، در تشت آسمان بی آب می رود

 







  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ