سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 86/2/11 ساعت 5:43 ع توسط محمد جعفر مهدیان


دلم گرفته... قد یه عالمه گریه... قد یه عالمه انتظار...
خسته شدم... از انتظارهای گاه و بیگاه... پی هیچ...
شاید به انتظار یه چیزی که میشه منتظرش بود... یه چیزی که ارزشش رو داشته باشه...
خسته شدم... از تصویر بیرنگ و کمرنگ خودم روی شیشه بدم میاد...
خیلی وقته کسی به خونه دلمون سر نزده... مدتهاست سوت و کور یه گوشه افتاده و انگاری هیچ جاده ای به درش منتهی نمیشه... پشت پنجره هاش یه عالمه خاک جمع شده... آره... یه عالمه... قد همه ی دلتنگیهام...
دلم گرفته... قد تمام اشکای نریخته... قد تمام برگای زرد و خشک پاییز کوچمون... شاید بیشتر... شایدم کمتر...
دلم گرفته... قد تمام شایدهای زندگیم... چندتاس؟... یکی؟... دوتا... نه!... بیشتره... خیلی خیلی بیشتره... قد همه دل تنگیهام...
ذلم از اون خونه های قدیمی میخواد... با یه حوض آبی وسطش... چندتا ماهی سرخ و کوچولو توش... یه درخت انار کنج باغچه... یه حیاط پر از گلای رز ... یا هر گل دیگه ای... یه جایی که بشینیم با همدیگه انار رو دون کنیم و بخوریم... یه جایی که نه اونور پنجرش اضطراب باشه و نه اینور پنجرش انتظار... تو هم دلت بدجور لک زده واسه یه همچین جایی...
هرچند... میون من و تو و اون خونه یه خیابون پر از شب راهه... پس بیخود بهونه نیار... گله ای داری به زمان بگو... به ساعت... یا یه چیزی مثل اینا... اصلا به من چه!... به هر کسی که میخوای بگو!... چه فرقی میکنه؟!... چه ساعت باشه... چه زمین... چه آسمون...
دلم میخواد واسه چند دقیقه بالهای یه پرنده رو قرض میگرفتم و میرفتم هوا... آخه خیلی دوست دارم ببینم از اون بالا زمین چه شکلیه... میخوام ببینم از اون بالا که نگاه میکنی روی زمین هم ستاره پیدا میشه... شاید اصلا ستاره های تو آسمون نقاشی باشن!... شایدم عکس ستاره های تو زمین هستش که افتاده تو آسمون!... آسمون چیه مگه؟!... یه حوض بزرگ پر از آب که انگاری قطره های آبش رو با منگنه به سقف دنیا چسبونده باشن تا آبیهای خیسش نریزه پایین... گاهی وقتا هم که از سقف میریزن پایین میگن بارون میاد... اصلا من نمیدونم چرا همیشه میگن داره بارون میاد؟!... من فکر میکنم درست تر باشه که بگیم داره بارون میره... داره میره... میره... مثل خیلی چیزای دیگه...
میدونم...
دلت گرفته...
قد همه ی دل تنگیهای من...

شاید امشب بارون بباره... شایدم امشب بارون بیاد!... نمیدونم... مهم بارونشه... باقیش دیگه فقط یه مشت حرفه...
دیگه چیزی به آخر نمونده... یکم طاقت بیار...الا نه که باید پیاده بشیم...







  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ