دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 86/2/1 ساعت 8:57 ع توسط محمد جعفر مهدیان


چند شبیه نیستی
وقتی می گم دستتو بده به دستم نمی دی... وقتی که می گم خودتو رها کن تو آغوشم نمی کنی... وقتی صدات می کنم جوابمو نمی دی... وقتی میای که دیگه شب شده و همه خوابن... من که پشت پنجره منتظرت نشستم اما تو که از پنجره نمی یای تو... تو یه راست میای و پاتو می ذاری رو دلم... آخ دلم... زیر پات له می شه... می شکنه و آخ هم نمی گه... آخه تو نمی دونی دلم چقدر دوستت داره... تو که مجنون نیستی لیلی هستی... من که لیلی نیستم مجنونم... تو که عمر منی... ماه شبای منی... بعضی وقتا بدجوری دلم می گیره و هواتو می کنه... دلم میخواد برم زیر بارون و داد بزنم.....

چند شبه نیستی... چند شبه اینجا آسمون دلش گرفته ... میدونی ... آسمون ابری ابریه...ابرا مثل یه دسته سینه زنی سر و صدا میکنن اما هیچ اشک و بارونی نمیریزن رو زمین.. زمینی که مبهوت و منتظر آسمونه ... بغض داره آسمونو خفه میکنه .. اما نمیدونم چرا گریه نمیکنه....میگم آ ، عجب غروری داره این آسمون... نمیدونم دیگه چرا خودشو خالی نمیکنه.... چند شبه که شبای من بدون تو تیره و تاره... امشب منتظرت بودم... اما باز تو نیومدی... امشب بارون می اومد... بعضی وقتا معنی زندگیمو گم می کنم...یه هو یادم میآد که تو معنای زندگی منی... آخه بعضی وقتا که خیلی ازم دور می شی... خیلی تنها می شم... خیلی دلم هوای گریه می کنه...

می دونم چشمای هیچ کس مثل من به در نمونده...
میدونم هیچ عاشقی اینجوری منتظر نمونده...
می دونم دوستت دارم هایی که گفتم از دلم بود...
می دونم دل تو هم مثل دل من عاشقم بود...
چرا گم شدی تو توی لحظه های بی کسی هام؟....
چرا نیستی تو دوباره معنی دلواپسی هام؟...







  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ