دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 89/6/6 ساعت 7:13 ع توسط محمد جعفر مهدیان


 

به من بگو یواشکی کی بود اومد تو قلب تو

دوباره با کدوم نگاه سپردی دست سردتو

نگفتمت نرو بمون با طعنه هات گفتی بسه

گفتی که عشقت پیش من پرنده تو قفسه

گفتم که آزادی برو اما دوباره زود بیا

وقتی که عشقت پر کشید اونموقع پیش من نیا

من تو رو حالا میخوامت تو لحظه های بی کسی

نه وقت سرد بی صدا منو همه دلواپسی

سوختم و موندم منتظر در حسرت یک آشنا

رفتی و من تنها شدم میون این غریبه ها







  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ