سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 89/3/30 ساعت 11:37 ص توسط محمد جعفر مهدیان


  تردید تو

 

 هر آنچه می خواهد

 

  از بودنم می کاهد

 

آه

 

   این من چه بی هدف

 

    میان اندوه قلمت گم شد

 

       وقتی لحظه ای بی پروا گفتی

 

گفته ام

 

هراسی از نبودنت ندارم

 

 وقتی کاغذهایت کنار چشم های نگرانم

 

 از بغضی سیاه شده بود

 

  از فریادی که بی درنگ

 

تو را به سایه ای مبهم  میرساند

 

 با من بگو

 

 تو را چه می شد اگر جای قلم

 

جای کاغذهایت

 

 یک بار هم مسیر سپید قلب مرا محک میزدی

 







  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ