سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 87/8/5 ساعت 7:51 ع توسط محمد جعفر مهدیان


چند وقتیه وارد خدمت سربازی شدم و از دنیای وب دور بودم و این حاصل چند مدت خدمت هستش امیدوارم که مورد پسند واقع شود

مشتی حسن

 

ای جماعت چطوره حالاتتون

قربون فهم و کمالاتتون

گردنتون پیش کسی خم نشه

از سر بنده سایه تون کم نشه

راز و نیاز و بندگی تون درست

حساب، کتاب زندگی تون درست

باز یه هوا دلم گرفته امروز

جون شما دلم گرفته امروز

راست و حسینیش نمی دونم چرا

بِینی و بِیینیش نمی دونم چرا

فرقی نداره دیگه شهر و روستا

حال نمی دن مثل قدیما دوستا

شاپرکا به نیش مجهز شدن

غریب گزا هم آشنا گز شدن

شعرم اگه سست و شکسته بسته است

سرزنشم نکن دلم شکسته است

آدم دل شکسته بهش هرج نیست

شعر شکسته بسته بهش هرج نیست

تا که میفته دندونای شیری

روی سرت می شینه برف پیری

کمسیون مرگ میشه تشکیل

درو میشن بزرگترای فامیل

یه دفعه همکلاسی ها پیر میشن

هم بازی ها پیر و زمین گیر میشن

رمق نموده تا بریم صبح زود

پیاده تا امامزاده داوود

گذشت دوره ای که ماه یکی بود

خدا و عشق آدما یکی بود

تو کوچه های غربی صناعت

عشق رو گرفتن از شما جماعت

درسته دیگه تو شهر ما نیست

دلی که مثل کاروانسرا نیست

یه چی رو میگم ایشالله دلخور نشین

قربون اون دلای تک سرنشین

شهر بدون مرد شهر درده

قربون شکل ماه هر چی مرده

مردای ده مردای کاه و گندم

مردای ده مردای خان هشتم

مردای ÷شت کوه مثل خورشید

تو دلشون هزار جام جمشید

کیسه چپوق ها به پَرِ شالشون

لشکر بچه ها به دنبالشون

بیل و کلنگشون همیشه براق

قلیونشون براه دماغشون چاق

صبح سحر پا میشن از رخت خواب

یکسره رو پان تا غروب آفتاب

چارتای رستمن به قد و قامت

هیکلشون توپ سرشون سلامت

نبوده غیر گرده گلاشون

غبار اگر نشسته رو کلاشون

کلامشون دعا

دعاشون روا

سلام و نون و عشقشون بی ریا

مردای ناز دار مرد شهرن

با خودشون این قبیله قهرن

مردای اخم و طعنه بی دلیل

مردای سر شکسته زن ذلیل

مردای دکترای حل جدول

مردای نق، نقوی لوس تنبل

لعنت نفرین می کنن به چاه

اگر برن چار تا  قدم پیاده

مردای خواب تو ساعت اداری

تازه دو ساعتم اضافه کاری

توی رگاشون می کشه زبونه

تری گلیسرید و قند و اوره

انگار آتیش گرفته ترمه هاشون

همیشه تو همه سگرمه هاشون

به زیر دست ترشی و عبوسی

به منشی اداره چاپلوسی

برای جستن از مذان شک ها

دایره المعارف کلک ها

بچه به دنیا میارن با نذور

اغلبشون یه دونه اونهم به زور

پیش هم از عاطفه دم می زنند

پشت سر اما واسه هم می زنند

اینجا مهم فقط مقام و پسته

مردای شهری کارشون درسته

مشتی حسن چای و سماورت کو

سینی و با قالی گل پرت کو

ای به فدای ریخت و تیپ و شکلت

بوی چپوق نمی ده عطر پیپت

مشتی حسن قربون میز و فایلت

قربون زنگ گوشی موبایلت

اون که دهاتی و نجیبه مشتی

میون شهری ها غریبه مشتی

قدیم تر قاتله هم صفت داشت

دزد سر گرنده معرفت داشت

اون زمونا که نقل تربیت بود

آدم کشی یه جور معصیت بود

معنی نداره توی عصر سی دی

بزرگ و کوچیکی و ریش سفیدی

تقی به فکر رونق نقی نیست

کسی به نفع مابقی نیست

مقاله ها پشت هم اندازه ی

جناح و باند و حزب و خط؛ کافی

بس که به هر طرف ستادمون رفت

صراط مستقیم یادمون رفت

ارزشمون به طول و عرض میزه

چقدر میز و صندلی عزیزه

تموم فکر و ذکرمون همینه

که هیچکی پشت میزمون نشینه

یه عمره دو دو زده چشم و چارت

که خش نیفته روی میز کارت

اونا که مرد و زن دعا گوشون بود

میز ریاست سر زانوشون بود

بیا بشین که میز اگه وفا داشت

وفا به صاحبای قبل ما داشت

قدیم که نرخ ها به طالبش بود

ارزش صندلی به صاحبش بود

فقیه اگه بالای منبر می شِست

جوون سه چار پله پائین تر می شِست

معنی شئن و رتبه یادشون بود

حرمت مردم به سوادشون بود

روی لبت خوبه تبسم باشه

دفتر کارت دل مردم باشه

مردا بدون میز هم عزیزن

رفوضه ها همیشه پشت میزن

خلاصه قصه اونقدر درامه

که ایدز پیش دردمون زکامه

فتنه و دعوا سر نونه مشتی

دوره آخرالزمونه مشتی

جسارتاً شعرم اگر غمین بود

به قول خواجه خاطرم هزین بود

دعا کنین که حالم خوب بشه

تا شعرم یه روزی مرغوب بشه







  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ