سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 86/7/28 ساعت 6:47 ع توسط محمد جعفر مهدیان


روزایی بود که من تنها بودم

تا تو امدی و من رو همراه شدی

تا کی بگم که تو  من رو با خودت بردی

وقتی تو اومدی من چی بودم

حالا که تو هستی من چی هستم

از تنهایی در اومدم و با تو همراه شدم

خیلی دلم تنها بود

با تو که بودم خیلی زندگی برام زیبا بود 

ولی چگونه تو توانستی من رو تنها بذاری ؟

این سوال چند وقته که تو ذهنم داره پر می زنه

نمی دونم دیگه به کی اعتماد کنم

دیگه دلم به کسی رضا نمیشه

همش تو رو صدا می کنه

دوست من کجایی که دل هواتو کرده

بیا ای مهربانم منو تنها نذار

 دوست داشتم تو زندگی با تو باشم

ولی چی کار کنم که دست روزگار

تو رو از من جدا کرده

هنوزم تو دلم این امید رو دارم

که تو می آیی

من رو با خود به شهر عاشقا می بری

وای از اون روزی که من بی تو بمونم

بدون اون روز دیگه پایان عمر منه

دوست من دوستت دارم

این رو به دوست عزیز و مهربانم تقدیم می کنم.







  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ