سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر شعر یک جوان
نوشته شده در تاریخ 86/2/14 ساعت 11:9 ص توسط محمد جعفر مهدیان


امشب میخوام باز مثل شبهای قبل فقط و فقط برای تو بنویسم...می خوام تا دلم میخواد برات حرف بزنم... حس می کنم دستاتو گم کردم... عکس قشنگت رو قلبم نشسته اما نگام نمی کنه... کجایی؟...... ؟!... داد بزنم تا جوابمو بدی؟...
اسمتو تا آسمون هم داد زدم اما صدات نمی آید... صدات به گوشم نمی رسد... من غرق این صداهای تازه وارد شده ام... غرق این آدمای تازه... غرق این کارای تازه... من تو رو گم کردم... من تو رو توی قلبم گم کردم... چقدر از خودم بدم می آید... فکر می کردم تو رو که توی قلبم نشوندم و عکست که روی قلبمه دیگه مال منی... کنارمی... دیگر نیازی نیست هر صبح به تو بگم... سلام ...روزی هزار بار بهت بگم دوستت دارم ....وهر شب با لالایی تو بخوابم...


... حس میکنم دارم ازت دور میشم ...بگو که اشتباهه ...بگو...بگو... چی داره منو از تو دور میکنه.... چقدر از این کارای تازه که تو را از من گرفته بدم می آد... میخوام همشونوکنار بذارم...مثل اون وقتا ... فقط به خاطر تو....
...میگفتی نمیذارن با هم باشیم .. اما چرا ... خیلی سخته... خیلی...باور کن سخته... یادته یه شبایی بود که تا خود صبح بیدار بودیم ... اذان رو که میدادن می خوابیدیم ...


نکنه تقصیر منه..؟ من معنای تو رو گم کردم... من غرق کارم شدم... من خودم روهم گم کردم... بیا... بیا... منو ببخش... دستمو بگیر... هیچکی مثل تو بزرگ نیست... هیچکی مثل تو قشنگ نیست... هیچکی مثل تو مهربون و بخشنده نیست... هیچکی مثل تو و اندازه ی تو خوبی نداره... هیچکی لیاقت عشق رو جز تو ندارد... تو سالهاست که توی قلب من و با منی...می خوام برات حرف بزنم... می خواهم خودمو و تو رو بازم تو قلبم پیدا کنم... بیا... بیا... دستمو بگیر... می خواهم بغلت کنم... اجازه هست؟..؟..؟.. می خواهم سرمو روی شونه هات بذارم و دستای سردمومحکم توی دستای گرم و مهربونت بذارم...مثل اون روزا...اجازه هست...؟ می خواهم ببینم که نگات با نگاه من یکی شده...
... تو که معشوق منی... تو که نور شبای منی... تو که دنیای منی... تو که امروز و فردای منی... دلم برات هوار تا تنگ شده.... تو که هر لحظه توی قلب منی... تو که تا همیشه کنارمی... بیا دستمو بگیر... منو با خودت ببر... منو با خودت ببر یه جای دور... جایی که کسی جزمن و تو توش نباشه..







  پیام رسان 

+ عید سعید فطر رو به همه دوستان گرامی تبریک میگم

+ چه موهبت بزرگیست دوست داشتن وقتی بر پیشخوان قلبت می نشیند و سکوت می کند وقتی تمام ایده آل هایت رنگ می بازند و استدلال هایت به گل می نشینند درست در لحظاتی این چنین حادث می شود و تو را از تو می گیرد هم از این روست که دوستت دارم!







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ